جدول جو
جدول جو

معنی گزند دیدن - جستجوی لغت در جدول جو

گزند دیدن
آسیب دیدن، صدمه دیدن
تصویری از گزند دیدن
تصویر گزند دیدن
فرهنگ فارسی عمید
گزند دیدن
(غَ دَ)
آسیب دیدن. رنج دیدن. صدمه دیدن:
چنان دان تو ای شهریار بلند
که از بد نبیند کسی جز گزند.
فردوسی.
بدل گفت تا زو نبینم گزند
از این کشورش دور باید فکند.
اسدی.
هم از زهر من کس گزندی نبیند
هم از زخم کس هم بلایی نبینم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گزند دیدن
رنج دیدن، صدمه دیدن
تصویری از گزند دیدن
تصویر گزند دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گزند دیدن
خراب شدن
تصویری از گزند دیدن
تصویر گزند دیدن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
با احترام نگریستن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
آسیب رساندن. ضرر زدن. ضور. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ضیر. (دهار) (منتهی الارب). ضر. (منتهی الارب) : آتش گرد او میگردید و گزند نمیکرد. (تفسیر ابوالفتوح).
ضعیفان را مکن بر دل گزندی
که درمانی بجور دردمندی.
سعدی (گلستان).
نه آفتاب مضرت کندنه سایه گزند
که هر چهار بهم متفق شوند ارکان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
آسیب رسیدن. صدمه رسیدن:
نیامد جهان آفرین را پسند
از ایشان به ایشان رسید آن گزند.
فردوسی.
نه حله ای کز آب مر او را رسد گزند
نه حله ای کز آتش او را بود زیان.
فرخی.
گر گزندت رسد ز خلق مرنج
که نه راحت رسد ز خلق نه رنج.
سعدی (گلستان).
که وی در حصاری گریزد بلند
رسد کشور بیگنه را گزند.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(غَ تَ)
بگزند رسیدن. گزند دیدن. آسیب دیدن:
گزند آیدم زین جفاپیشه مرد
کند بر من از خشم و کین روی زرد.
فردوسی.
چو پاداش آن رنج پند آیدم
هم از شاه ایران گزند آیدم.
فردوسی.
چو جان رفت اگر رست از اندوه و بند
زیان نیست گر بر تن آمد گزند.
اسدی.
و رجوع به گزند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلند دیدن
تصویر بلند دیدن
با احترام نگریستن، احترام کردن، شگفت کردن تعجب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند کردن
تصویر گزند کردن
آسیب رساندن صدمه وارد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند رسیدن
تصویر گزند رسیدن
آسیب رسیدن صدمه وارد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزند آمدن
تصویر گزند آمدن
گزند دیدن آسیب دیدن
فرهنگ لغت هوشیار